فروپاشی دانش مدرن در غزه 

فیلسوفانی  جهانی  مشهوری چون هابرماس در آزمایش غزه ، نماد فروپاشی عقلانیت مدرن شوند و یک بار دیگر فاجعه فاشیسم و هواداری روشنفکران و متفکران فراوانی از آن را بباد آوردند .
کد خبر: ۱۵۰۴۵۳۰
نویسنده احمد میراحسان 
فروپاشی دانش مدرن در غزه 
در ابن مقاله روند بد فرجام  آرمون یک تفکر در میدان بک جنایت  را واکاوی می کنم .
بدفرجام بودن  یک‌نظریه در دو سطح حیات انسانی ظهور می یابد ، در سطح هستی ذهنی نظریه  یعنی  نظریه همچون نظریه ، و در سطح آزمون نظریه در مقام عمل و  چراغ  و روشنایی بخش رخداد و نتابج نظریه در زندگی واقعی و کارامدی آن در جهان اقدام . به نظر من در هر دو سطح نظزیه هابرماس در خصوص کنش  ارتباطی  بد عاقبت بود .
خوب است متذکر شوم که فرجام‌ مشوش نظربه های فلسفی و علوم انسانی و حتی علوم تجربی در فضای مدرنیته  در حقیقت به سبب گسست نظریه  از سر چشمه علم و فقدان تکیه گاه یقینی و حذف علم فراتر و کامل،  یعنی علم الهی و رها کردن انسان در دریای علم‌ ظّنی بشری و ابطال پذیری آن است . ذهن انسان بی باور به علم مطلق در بهترین حال گرفتار عدم قطعیت مطلقی است که بالاخره به نفی امکان عقل همچون‌فعالبت مغز ، در کشف حقیقت و معنای حقیقی ختم می گردد. و در اینجا هبچ  علم مطلقی در هستی و عالم مطلقی وجود ندارد که  امکان تلاش و امید به تبدیل عدم قطعیت بشری به قطعیت رها شده از تردید را امید بخش کند و علم را به سوی آن علم بی تردید حرکت دهد و معیاری برای  تشخیص قدرت روشنگری حقیقی یک نظر یا افزودن ابهام و انواع برداشتهای مبتنی بر ندانستگی به اسم دانستگی وجود داشته باشد  و در نتیجه انسان در جهان‌نیست انگاری و انصراف از قبول ریشه قطعی هستی ناب و یقین بخش د معیار ، ماهوا با شک درمان‌نشدنی و ابدی سرو کار دارد.  تازه همه این ها متکی  بر آن است که آنقدر ذهن  پیشرفته  و منصفی  در چارچوب تجربه مدرن و پسامدرن داشته باشد که از جزمیت ها و قطعیت های متکبرانه انسان دچار وهم مطلق بودن دریافت های خود نجات یافته باشد . قطعیت بی مبنایی که  عصر روسنگری نسبت به یافته های خود همچون امور مطلق رها شده داشت  و دچار جهل مرکب دگماتیرم مکانیکی  ماقبل انیشتین و هایرنبرگ و نلز بور بود . قطعیت در جهان بینی توحیدی تنها از علم الهی می جوشد و علم ظنی انسان که  فاقد قطعیت است با این سرچشمه اطمینان بخش خود را از یکسره غرق شدن در تردید نجات می دهد .  و اگر علم انسان کامل ، قطعی است از ان روست که تجلی همان علم کامل خدادادی و فاقد رجس و جهل است .وگزنه تا جایی که  به یافته های بشری معمول غیر معصومانه بستگی دارد ، در گسست و یا تمایز از داده های وحی ، ما با علم تردید آلود سرو کار داریم و بدون علم مطلق غرق امکان ابطالیم و البته بد عاقبتی درمان ناپذیر علمی که از خورشید  هدایت علم مطلق بریده ، امر عمومی و مسجل است و تمام تاریخ علوم انسانی ، گویای این بد عاقبتی و ابطال پذیری بشری است چه ارسطو ، چه مارکس ، چه نیچه چه پوپر و چه آدورنو یا هابرماس .
کنش ارتباطی هابر ماس   در پی آن است که‌ در گستره اندیشه مدرن  ،  دریچه ای به سوی امید در دفاع از ارزش های بی اعتبار شده اوهام عصر " روشنگری " فراهم اورد . این روزنه امید در چه فضایی بوسیله هابر ماس  با نظریه کنش ارتباطی او  همچون  نظریه ای منجی ، می کوشید  فرجام بد و به بن بست رسیده اندیشه قبلی اش را تغییر دهد و کور سوی امید گفتگوی آزاد را به روشنایی بزرگی تبدیل کند ؟  
ایده ای را که  هابر ماس سرافرازانه شکل داده و در کتاب  شناخت و علایق انسانی ثبت کرده و منتشر کرده بود با ضربات سهمگین نقد روبرو شده بود . و منجر به آن شده بود که او‌ مقوله علایق همچون مبنای نظریه انتقادی خود را کنار بگذارد . چارچوب نجات بخش او چار چوب تحلیلی زبان و تظربه ویتگنشتاین و توسل به آن بود . اما این بار زمانی طولانی تر لارم بود تا نظریه نجات بخش کنش ارتباطی مایه نومیدی را فراهم آورد . 
هابر ماس  در فضای نقد شورشی قرن بیستمی به نظریه های مدرن و همه آنچه محصول فکر قرن هبجدهمی و روُیاها و توهم های انسان و فکر خودبنیان او در بنا نهادن خود _رای شالوده سعادت و از جمله  آزادی و دموکراسی لیبرال و حتی محصول نقد اندیشه قرن نوردهمی و درک مارکسی ازعدالت اجتماعی و دیکتاتوری پرولتری بود کو شید امکانی برای دفاع از یافته های عصر روشنگری و  دموکراسی غربی پیدا کند.  همه می دانند که جنگ اول و دوم جهانی بویژه نازیسم از یک سو و عریان شدن روح فریبنده نظام دموکراسی لیبرال همچون یک نمایش دروغین آزادی و افشای تظم گفتار قدرت ، منجر به نقد آشتی ناپذیر اهالی مکتب فرانکفورت شد که حتی ایدئولوژی خود آنان را هم تا حدی در بر گرفت . در این حال و هوا هابر ماس میکوشد با نظریه کنش ارتباطی دستاویزی برای دفاع از دموکراسی غرب فراهم آورد آن هم  با فرار از مقوله ی نقش قدرت و  تاثیر نظم‌گفتار قدرت  در کنش ارتباطی چیزی که در اینجا نباید  از آن‌ درکی غلط داشت ، ارزش تلاش علمی بشر است . اما تاثیر این تلاش را نباید خارج از منطق اصیل هستی ارزیابی کرد .  حقیقت هستی  متکی است بر آفرینش  الهی و قوانین و سنت های الهی مربوط به تعقل و تفکر و کشف حقایق ، تلاش بشر خارج از این بستر البته از همان قوانین الهی بهره مند است . یعنی زمانی که شما به حق متعال و علم متعال باور ندارید این تمر  به معنای نفی ساختار توانمندی شما در تفکر نیست . این تفکر البته در گسست از علم الهی گرفتار مشقت دریافتهای حدسی و ظنی و آمیختگی درست و نادرست و محدودیت های مکانی /زمانی  و ابطال پذیری مدام و تفسیرهای غلط ار یافته های ولو نجربی  فیزیک و شیمی و....است   چه رسد به علوم انسانی و یا معقولات و تفکر فلسفی . 
این علم در تمدن های بشری در بستر قدرت ظالم ، و توحید ستیز منجر به سعادت حقیقی و فهم درست نمی شود و علیرغم کشف  پاره ای قوانین طبیعت و جامعه  ،  هرگز به روشنایی نجات بخش بدل نمی گردد و همچنان اسیر قدرت فرعونی و ظلمانی  انسان گسسته از توحید و دچار استکبار و اقتدار طاغوتی ، به گرفتاری های درمان ناپذیرتمدنی منجر می گردد .
گذشته از این حقیقت کلی حاگم بر نظریه های هابر ماس و متفکران جهان مدرن و کارکرد اغتشاش آفرین علم   مشخصاِ نظریه کنش ارتباطی   بد فرجامی دوگانه مورد اشاره را داراست خوانندگان آثار هابر ماس واقفند نظریه کنش ارتباطی او ، متکی به تفکراتش در خصوص  تحول ساختاری حوزه عمومی  است .
 مشکل تفکر هابر ماس در باره حوزه عمومی  منشاُ مشکل او در نظریه ارتباطی  است  .  او نقش و تاثیر قدرت  طاغوت را در جامعه مدرن بر کنترل و هویت پردازی دلخواه برای حوزه عمومی نمی بیند اگر حوزه عمومی ، حوزه دسترسی های عمومی و نفی محدودیت برای عموم در مشارکت و گفتگوی آزاد برای وصول به حقیقت است ، باید گفت مارکس، از یکسو و پوپر  و هابر ماس از سوی دیگر  دچار خطا و افراط و تفریط هستند . یکی می اندیشد که طبقه پرولتلریا با منازعه ی  خشونت آلود و سرکوبگری طبقاتی  و نابودی بورژوازی و  خرده بورژوازی و عمومی کردن مالکیت زیربنای حقیقی دسترسی عمومی را تحقق می بخشد . این توهم چه  نظراًِ و چه عملاً اثبات گردید که دچار یک سوبژکتیویسم ایدئولوژیک بوده است .و برعکس هابر ماس مثل پومر می اندیشد بدون باور و ایمان به  یک ساختار فراانسانی علم و حقیقت ناب  و تمسک به آن ، امر گفتگوی آزاد با اعتقاد به راه حل حکمت ، در جامعه انسانی  باز دموکراسی غربی  محقق تواند شد و روزنه امیدی وجود دارد که به یک فضای گشوده نورانی  و آفتابی در درون جامعه معاصر  سرمایه سالار بین المللی   به کنش ارتباطی  جهانی منجر می گردد . او با حذف نقش قدرت انحصاری شیطانی در ساختار و راس این نظم قدرت موجود و مداخله پیچیده روز افزون او در همه حوزه عمومی ، حقیقتی مبرهن را نفی می کند ک ان شکل دادن به گفتگو و دسترسی  در قالب نظم گفتار قدرت است  . این نکته ای است که فوکو عمیقتر از هابر ماس متوجه آن شده و به حقیقت نسبت کنش ارتباطی و سیطره قدرت طاغوت در جامعه معاصر  پیرامون گفتگوی آزاد و دسترسی بهتر پی برده است .
بدیهی است این امور بدون تزکیه جان جامعه انسانی بنا به راه حل و هدایت الهی  هرگز تحقق نخواهد یافت .تلاش مومنان  یا نظام  دینی در صورت بر پا شدن در عصر غیبت هم هرگز منجر به نتیجه کامل رفع محدودیت ها نخواهد شد و ننها و تنها انسان  کامل و نظام عدل‌موعود عج  ، مسلح به اراده بلاواسطه الهی  این فضای دسترسی  را شکل خواهد داد . ان هم‌البته و مطمئنا با رفع توهم در باره مفهوم دروغبن آرادی در  موضوع گفتگوی آزاد که در لیبرال دموکراسی تعزیف شد .
نکته دردناک آن است که هابر ماس  در جریان جنایت اسرائیل  در غزه ، خود عملا همه بافته هایش را درباره  کنش ارتباطی در جامعه مدرن با وفاع ار جنابت خشن صهبونییت ها به اتش کشید.و رشته های  ایمان خود را  به وجود  اشکال بالقوه دموکراتیکی که  برای احیای حوزه عمومی در جامعه غربی  توصیه می نمود و کنش ارتباطی را بر اساس آن بنا می نهاد ، پنبه‌ کرد و به وقیحانه ترین شکلی  با دفاع از توجیه ناپذیرترین  هولوکاست و نسل کشی و جنایت اثبات کرد ، در عمل چه عاقبت بد فرجامی  یک تظریه پوچ گسسته از دبن پیدا می کند تا جایی که واضع آن علیه آن عمل کرده و غلط بودن و ناممکنی پنهانش را در جامعه سالوسکار مدرن  ، به آشکارگی و  با استریب تیز بی ارزشی گفتگوی آزاد در تظام‌ مدرن قدرت  عیان می نماید    و در  وقتی که  پای منافع قدرت مستکبر ، یعنی قدرت انسانی  رها از ایمان و  نظارت الهی درمیان می آید  هیچ اصلی اصالتش را حفظ نمی کند ولو به دست واضع آن ..
اگر بحث نظری از متظر اسلام  حفره های وهمی و ایده الیستی  کنش ارتباطی را مطرح می کند  ، عمل هابر ماس در عمل در دفاع از جنایت علیه کنش ارتباطی نشان می دهد نظریه اومانیستی چه بنیان پوچ و سستی دارد و هبچ اعتمادی به آن نیست زیرا هرجا خدا نیست ، حقیقتی پایدار نیست .
کنش ارتباطی هابر ماس محصول عدم پایبندی  به مکتب فرانکفورت است . نگاه آدورنو و هورکهایمر به جامعه مدرن آن است که سرمایه داری و جامعه مصرفی چنان به نحو فریب آمیزی ، فرهنگ توده ای و گله ای را حاکم کرده و عقل ابزاری را حاکم‌بر زندگی نموده است که جایی برای ارتباط آزاد عقلایی نگذاشته است. . اما  هابر ماس اعتقاد ندارد که صنعت فرهنگ آمریکایی همچون  نازیسم است و در کار ویرانی تنفسگاه های گفتگوی واقعا آزاد . او در دموکراسی پارلمانی امیدی برای احیای آرمان عصر روشنگری می بیند .
همین روزنه است که کم کم در فضای نظری  هابرماس بدل به نظریه ای به اسم کنش ارتباطی می گردد که به قولی   پرتو آفتابی است که نیکفرجامی را برای نظام موجود دموکراسی جهانی پیش بینی می کند . 
اما کنش ارتباطی  هابر ماس چیست .؟ واقعا  کنش ارتباطی در حوزه عمومی همچون ارتقای گفتگوی عقلانی  معنادار است  ‌واقعا مباحثه و گفتمان های عقلانی رها از سلطه ، سلطگی زبان قدرت و جدا از آسیب های زبانشناختی ، با فهمی انضمامی و کنکرت  از زبان در جامعه معاصر  مقدور است ؟ و این بحث صرفا به تفاهم بین الاذهانی آزادانه ربط دارد؟ و با وقار و وفاق بر اساس ارتباط معقول رها از هزار بند وابسته به مسایل قدرت جهانی ی استکبار و اجماع حقیقی بدون جراحی اذهان و سیستم های سلطه به ثمر می رسد ؟ و تفاهمی که نسبت مناسب با موضوع حوزه عمومی دارد؟
حقیقت آن است که هابرماس خود متوجه ایده الیستی بودن افکارش در خصوص  ان چه در  لاره نیبت سناخت و علابق منتشر کرده  می شود و آن را رها می کند و نیروی خود را طی سی سال اخیر بر پرورش  نظریه ای متمرکز می کند که پس ازشکست کتاب  شناخت و علایق انسانی ، برای او تنها امید است .
تجربه بد فرجامی برای تاُملات هابر ماس به پیشا نظریه کنش ارتباطی باز می گردد . با دانستن چگونگی رها کردن انها و توسل به ایده جدید ، تبارشناسی بد فرجامی جهان فکری و نظری هابر ماس ملموس تر می شود .
هابر ماس معتقد است که دلمشغولی ما به مسئله شناخت سه نوع نسبت بنیادین را در بر می گیرد رابطه ما را با طبیعت  را علاقه  ابزاری  و فنی توصیف می کند . شناختی که هابر ماس به صورت علوم تجربی _تحلیلی معرفی شان می نماید . شناخت دوم ، به رابطه بینا ذهنی انسان و انسان مروبوط است و علوم تاریخی _تاویلی را در بر می گیرد و علاقهوعملی ما را معرفی می کند . این علاقه عملی حوزه تلاش برای تفاهم انسانی و خویش شناختی و فهم از خود در جریان امور روزمره زندگی است .و سومین علاقه انسان ، چیزی است که او نام علاقه رهایی بخش بدان می نهد .  و این توانایی  شناختی انسان است در تفکر انتقادی در باره حویشتن  و مفروضات ذهنی  خودمان‌ ‌ با این سومین علاقه بنیادین‌ که ذهن ما را اشغال می کند ما قادریم خود را از محبس محدودیت های خود برهانیم .و خود را از فشارهای حاصل از عوامل انسانی رها کنیم .
بدفرجامی این نظریه علایق بنیادین مربوط به ، وضع بینابینی و شبه استعلایی آن بود که هم با مقولات استعلایی کانت و ماوراء تجربی کانتی نسبتی دارند و هم به دستگاه فلسفه کانتی ربطی ندارند چون از تاریخ انسان منتج می شوند و در تاریخ هم توسعه می یابند و شناخت فی نفسه محسوب نمی گردند . 
 این  وضع بیناینی عامل بدفرجامی این نظریه بود و هابر ماس مجبور شد آن را رها کند هولاب تصویری  روشن از حل ناپذیری تناقض در باره علاقه بنیادین سوم  یعنی علاقه رهایی بخش ، وجه نمادین ناسازگاری های وضعیت  بینابینی بحران زا در اندیشه هابر ماس  می سازد. 
  " فرض وجود علایق رهایی بخش و رابطه آن با مفهوم تامل وتفکر " مسئله ساز بود مشکلی که مطرح می شود بین دو وظیفه ای است که تامل و تفکر در این قالب علاقه رهایی بخش باید دو وظیفه را باهم انجام می داد از یک سو تفکر به عنوان تفحص در شرایط ذهنی امکان شناخت به طور کلی ، پارهای از فلسفه کانت بود . از سوی دیگر تامل به طور خاص به تفکر عامل شناسایی در باره ابهامات و مغالطاتی اشاره می کند که در طی تاریخ انسان پیدا شده اند و تغییر جهت در اینجا به منظور رهایی از ابهامات و مغالطات صورت می گیرد . تعبیر اولی لزوما به رهایی بخشی منجر نمی گردد  و در مورد دومی هابر ماس هیچگاه نتیجه نگرفت و آن را حل نکرد . و او خود مفهوم علایق به عنوان  مبنای نظریه  انتقادی را کنار گذاشت"  . وبه چارچوب تحلیلی زبان و آرای ویتگنشتاین روی آورد که حاصلش نظریه کنش ارتباطی بود .
 
بدفرجامی کنش ارتیاطی در حیطه ای رخ نمود که مربوط به توسعه بیان عمومی در تاریخ و زمینه  تاریخی تفکری است که واقعیت ها و رخدادهای انسانی تیغ نقد را بر آن کشید . و فاصله گفتار فیلسوف با کردارش همان خودزنی هابرماس  علیه نظریه اش را شکل داد .
کنش ارتباطی  در رحم اندیشه و مفهوم بیان عمومی توسعه یافت . این اندیشه  نشان چرخش زبان شناختی هابر ماس نیز بشمار می آید . در اینجا لازم نیست به جزییات تفاوت شیوه پرداخت هابر ماس به موضوع علم بیان با متفکران حرفه ای زبان شناسی بپردازیم .و تمرکز ما روی  موضوع مورد علاقه هابر ماس یعنی‌ جستجوی اصولی خواهد بود که در سطحی عمومی حاکم بر کاربرد بیانی زبان هستند . هابر ماس در صد انجام یافتن این اصول کلی برای لخش بیان و اجرای زبان برآمد .. از نظر او بیان و یخن بعدی عمومی   کلی   انتزاعی ، فرا تجربی و طبقه بندی انضمامی و بی ارتباط به زمینه اجتماعی و‌نبت و انگیزه  گوینده  دارد  . و این بعد کلی و اساسی  جدا از رمز شناسی  دارد  . طریقه کسف رمر ببان‌ ، قابل دریافت است  و مباحث ناظر به رمبنه تاربخی و اجتماعی و کشف رمز بیان‌، تامل در باره شرایط امکان ادای سخن ها و ببان ها را که موضوع مورد توجه هابر ماس بود ، ممکن نمی کند . 
حال او به اصول کلی ببان‌  رو کرده بود . اما نظریه  کنش ارتباطی او بر این اساس باعث نشد با همه چهره خود و همه پیشینه بیان عمومی و مسایل نقد در حوزه عمومی به اندیشه و نظریه اش خیانت نکند و ماجرای یک جنایت نسل کشی را در زمینه اجتماعی رخدادش تحریف ننماید و در شیوه  ادراکی و تعاملی و اعلامی به مغاک ضد صدق و صحت و ضد حقیقی بودن درنغلتد که خود نیازمند تاملات بیشتری است .

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها